می گفت حروف تازه ای دارم می گفت خدای تازه می بارم می گفت رسول شهر خط خورده است می گفت زمین خداش را خورده ست با خودم گفتم : ما علت انجماد فرداییم ماییم که از دوباره می اییم ماییم که مثل کوه خشکیدیم ماییم که دور را نفهمیدیم آخر کجای آسمان شکسته؟ كه هر چه مي بارمت بند نمي ايي؟ شک مي برد دست های من به خودم كه هر شب خواب ناشناسی را مي پرم که در خوابم دنبال رد پای خودش مي گردد و شباهت بی دلیلی به من دارد طلسمی به انگشت نبودنم بستم و قول دادم تا به ارتکاب خودم پی ماییم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

↔02144594020↔↔09192717636 ↔تجارت بار کارشناس اسبق ودبیرتربیت بدنی ناحیه۱ساری تخفیف دونی صبرم سر اومد Appks گل سنگ دانستیها